محمد فاضل شوکتی - زانبولوس(زمزیران) - zanblos(zmziran)
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

پژوهشی پیرامون وجه تسمیه پیراشهر

محمد فاضل شوکتی

از سابقه ی زیست بشری در محیط شهرستان پیرانشهر اطلاع دقیق و مدرک معتبر و مستندی در دست نیست . قدیمی ترین منطقه ای که در منابع تاریخی به ان اشاره شده پسوه بعنوان بخشی از شهرستان در دوران ماننایی هاست . نوشته های متنوع مرزهای سرزمین مانناییان را به شرح زیر ذکر کرده اند : از سمت شمال شرقی حوالی شهر تبریز و در یاچه ارومیه و از جنوب به حدود کرمانشاهان امروزی و از شمال غرب با اورارتو همسایه بوده و از شرق تا حد جنوب غربی دریای خزر کشیده شده است . در نتیجه منطقه مکریان که پیرانشهر جزیی از آن است در محدوده ی سرزمینی ماننا قرار داشته است در زمان زمامداری اوللوسونو واقعه مهم در مورد منطقه و ماننا ، لشکر کشی هشتم سارگون دوم پادشاه آشور به ماننا و اورارتو بود . اوللو سونو در نزدیکی پسوه در راه مهاباد به حضور سارگون رسید و اظهار اطاعت و وابستگی نمود. شاید بهترین مرجع برای این رویداد هزاره ی اول پیش از میلاد کتاب ادوین رایت ، تاریخ آذربایجان است . «وحدت قومی کرد و ماد، حبیب الله تابانی،چاپ اول 1384 ص 144» بعد از تاسیس اتحادیه مادها و امپراطوری هخامنشی ، اشکانی و ساسانی جز سرزمین ایشان بوده است . با آغاز حملات اعراب مسلمان مردم منطقه پیرانشهر در بر ابر آنان ایستادگی کرده ، که وجود چند گورستان اصحاب صدر اسلام در منطقه همچون چهل شهیدان و دایه شیخ شاهد این مدعاست . سپس تا یکی دو قرن اخیر سیر تاریخی و ماهیت جمعیتی آن درپاره ای از ابهام است . در جریان جنگ های ایران و عثمانی این مناطق محل منازعه بوده است ودست به دست گشته اند . بنا به نوشته ی سید حسن تقی زاده بعلت اهمیت نظامی منطقه در جریان جنگ های روس و عثمانی ، روسها توسط بلژیکها مستخدم ایران در گمرکخانه ها که در حقیقت در تحت نفوذ روسیه بودند ، گمرکخانه ای در لاهیجان کهنه در جنوب غربی سلدوز و شمال سردشت برپا کردند . قشون عثمانی ها نیز از مرزها گذشت و وارد لاهیجان شده و گمرکخانه را با خاک یکسان نمود و این فقره گویا در حدود سال 130 ه . ق بود . عثمانی ها در سال 1325 به مناطق مکری ، مامش ،منگور و سابلاغ نیز وارد شدند . از مطالعات انجام شده در محل ، چنین استنتاج می شود که بعلت بروز جنگهای منطقه ای و ایجاد نا امنی و هرج و مرج در مناطق کردنشین در حدود سال 1280 ه . ش ایل پیران از مناطق کرد نشین شمال عراق فعلی ، احتمالا رانیه ، به محل روستای کهنه خانه کنونی آمده و مکان ذکر شده بعلت دارا بودن چشمه آب دائمی ، اراضی حاصلخیز کشاورزی و مراتع مناسب برای دامداری جهت سکونت برگزیدند . در سال 1333 ه . ش بر طبق اقدامات دولت موقت ، به صورت مرکز بخش درآمده و دارای بخشداری گردید . متعاقب آن در سال 1339 با تاسیس شهرداری در روستای زرگتن رسما بعنوان شهر تلقی شده و به موازات آن بافت فیزیکی شهر به سمت شمال و شرق رو به توسعه نهاد و نام شهر مرزی خانه بروی آن گذاشته شد . در سال 1349 ه . ش نام شهر خانه به پیرانشهر تغییر یافت

نام پیرانشهر در طول تاریخ سه بار تغییر کرده است. ابتدا و در بسیاری از منابع قدیمی نام لاجان داشت.لاجان شکل کردی لاهیجان میباشد.شهر لاهیجان در شمال ایران نیز توسط گیلکها و مازندرانیها لاجان یا لاجون نامیده می شود که شکل تحریف شده واژه فارسی لاهیجان می باشد.لاجان الان دشتی است در شمال شرقی پیرانشهر و بیشتر قبایل مامش ساکن آنند. این نام به مرور به خانه تغییر یافت .

خانا (خانه، پیرانشهر)، نام شهر و شهرستانی واقع در جنوب استان آذربایجان غربی است. این شهرستان از شمال به شهرستان اشنویه (اوشنو)، از مشرق به شهرستانهای (نقده.) و ساوجبلاغ (مهاباد)، از جنوب به شهرستان سردشت (سردشت) و از مغرب به مرز عراق محدود است.

نام بخش خانا (خانه) در سال 1347 از سوی رژیم پهلوی به دلیل  سکونت ایل کرد پیران در حوالی آن، به نام پیرانشهر تغییر یافته است (ایلهای کرد منگور، مامش و پیران که مجموعا بلباس خوانده می‌شوند). این بخش در سال 1348 تبدیل به شهرستان شده است.

خانا در میان راههای ساووجبلاغ (مهاباد) ـ اشنویه، اشنویه -سردشت و (نقده) -سردشت واقع است. این شهر که از طریق تمرچین در غرب به عراق مرتبط شده، پل ارتباطی آذربایجان با عراق و سوریه است. خانا بدلیل موقعیت مرزی و سوق الجیشی خود و قرار گرفتن در مسیر جاده ترانزیت جمهوری اسلامی ایران با کشور عراق و دیگر کشورهای حوزه دریای مدیترانه، در حال حاضر یکی از بزرگ بزرگترین مراکز تجارت خارجی ایران است. از طریق گمرک زمینی تمرچین سالانه صدها هزار تن کالای تجاری و بازرگانی کشورهای عربی و آسیای میانه به نقاط مختلف جهان ترانزیت می‌شود.

بنا به روایت  بعضی از نویسندگان نام پیرانشهر در طول تاریخ سه بار تغییر کرده است. ابتدا و در بسیاری از منابع قدیمی نام لاجان داشت . « سید حسن تقی زاده ، تاریخ انقلاب ایران بخش اختلافات ایران وعثمانی, مجله یغما ، ص 52»لاجان الان دشتی است در شمال شرقی و بیشتر قبایل مامش ساکن آنند . این نام به مرور به خانه تغییر یافت . برخی این نام را برگرفته از خان یا ارباب و گروهی دیگر آنرا به معنای کاروانسرا به دلیل وجود چشمه ها و کاروانسرا و نزدیکی به مرز می دانند . « دیاری پیرانشار ، محی الدین برشان ، ص 78 » دسته ای از عشایرکرد بنام پیران در سال 1280 شمسی به منطقه ی خانه آمده وسکنی گزیدند. سپس در سال 1349 نام این شهر با اخذ از نام عشیره پیران به پیرانشهر تغییر یافت . نام رسمی این شهر پیرانشهر که به زبان محلی کردی آن را پیرانشار تلفظ می کنند . هر چند نام خانه هم همچنان در بین اهالی این دیار استعمال می شود. البته نظریه های دیگری نیز که از قدر چندانی در بین صاحب نظران برخوردار نیستند ، در برخی از منابع غیر موثق در جریان تحقیق مشاهده شده اند که ذکر آنها فقط به عنوان نظریه های مطرح شده در پی می آیند و از دقت علمی برخوردار نیستند. ظاهرا مکانی که یاقوت حموی بنام خان خاصبک در کنار به صور ضبط کرده می تواند اشاره به خانه باشد

در حوزه شهرستان پیرانشهر تعداد 113 تپه تاریخی تو سط کارشناسان نمایندگی میراث فرهنگی این شهرستان شناسایی و به ثبت سازمان رسیده‌است که این امر حاکی از تاریخی بودن منطقه و شکل گیری و وجود تمدنهای نیرومند ودرخشان قبل از اسلام مانند تمدن ماننا، پارسوا، اورارتو، مادها، زاموا و تمدن اسلامی می‌باشد.

آثار به جا مانده در این شهر، نشان دهنده وجود مدنیت و فرهنگ و جامعه پویا دراین منطقه بوده‌است و حداقل به طور وضوح شاهد حیات اجتماعی از 6 هزار سال پیش به این سو در این منطقه بوده‌است.

آثار برجای مانده از دژهای صخره‌ای در دهستان منگور غربی از توابع شهرستان پیرانشهر، دیرینگی‌این منطقه را به هزاره? 2ق‌م می‌رساند. بررسی بقایای دژ مسکونی (قلات شاه) که بر فراز کوه‌لندیشیخان، یکی‌از بلندیهای شهرستان پیرانشهر واقع شده‌است، آشکار می‌سازد که نخستین سنگ بنای این دژ عظیم و شگفت‌آور در اوایل هزاره? نخست ق‌م به‌وسیله? اقوام محلی پایه‌گذاری شده، و سپس در دوره? مادها توسعه یافته‌است. در سده? 9ق‌م شهرستان پیرانشهر کنونی در قلمرو دولت ماننا قرار داشت. سرمین ماننا به سبب وضع نظامی خود و همسایگی با دولتهای بزرگ اورارتو و آشور بارها در کشمکشهای میان آن دو قدرت دست به دست گشت؛ چنان‌که سارگن دوم در لشکرکشی هشتم خود به ماننا و اورارتو از مناطقی که امروزه پیرانشهر و پسوه خوانده می‌شوند، به دژ ماننایی «سینی هینو»، واقع بر سر راه پسوه ـ پیرانشهر، رسید.

برخی از محققان، نام پسوه? امروزی را برگرفته از «پارسوآ» که در اقصای غربی خاک ماد قرار داشته‌است، می‌دانند. احتمالاً شهر بَسْوی که یاقوت حموی در سده? 7ق آن را در نزدیکی خان خاصبک و در زمره? شهرهای آذربایجان یاد کرده، و حمدالله مستوفی در سده? 8ق آن را یکی از 4 شهرِ تومانِ مراغه برشمرده، همان پسوه? امروزی باشد. به گزارش همو بسوی شهری با حقوق دیوانی 25 هزار دینار بوده، و در آن غله و انگور و اندک میوه‌ای به عمل می‌آمده‌است. ظاهراً خان خاصبکی که یاقوت حموی همانجا بسوی را در نزدیکی آن یاد کرده‌است، همان پیرانشهر امروزی باشد

1.در زبان سومری که از سوی برخی از صاحبنظران زبانی پروتوتورک شمرده می شود، کلمه ای با فرمهای قانا Qana، قانQan و کانKan به معنی محل، موضع، مکان، جا؛ جایگاه، چهارچوب، تکیه گاه، گنجه؛ ناحیه، قلمرو، عرصه، منطقه؛ بسته، دسته، قوطی و .... وجود دارد. در این زبان همچنین کلمه دیگری به شکل قانا Qâna، قانQân و به معنی بخشی از مزرعه، قسمتی از خاک، کشتزار، سطح مسطح، واحد سطح، .... موجود است.(تایمازاورمولو)

2.بعضی معتقدند نام شهر خانا (قانا، کانا) کلمه ای ترکی-آلتائی است. خانا" در زبان ترکی معاصر آزربایجان به معنی تل خاک در تاکستانها، هر یک از کرتهای بزرگ در تاکستان که به صورت تلی از خاک بوده و شاخه های تاک به ردیف روی آنها کاشته می شوند، ردیف تل خاک و کرت و ..... است. از همین ریشه است کلمه "قانالیق" در زبان ترکی به معنی تاکستان. در ترانه مردمی ترکی "ائوله ری وار، آی آمان خانا خانا"، کلمه خانا به معنی ردیف بکار برده شده است (خانه هایی دارد، ردیف ردیف). "قانا" در زبان مغولی، به معنی دیوار شبکه ای شکل گئرها است. قاناها از به هم متصل شدن قطعات حصاری شبکه ای ایجاد می شوند. هر قطعه حصاری از میله های چوبی که در نقاط تقاطع با شبکه های چرمی به هم بافته شده اند تشکیل می گردد. (گئر Ger، که ریشه کلمه خره گه ترکی نیز می باشد، به معنی چادر نمدی موغولی و معادل یورت ترکی است. مغولهای کوچرو سراسر سال را در گئر می گذرانند و آنرا بر انواع دیگر مسکن ترجیح می دهند. گئر در قطب شمال گرم و در تابستانها خنک است، پس از جمع شدن می تواند در پشت یک حیوان حمل شود و دوباره در عرض نیم ساعت برپا شود. خرگهX?rg? -خره¬گهX?r?g? کلمه ای ترکی به معنی چهارچوب شبکه ای شکل پوشش چادرها، و خانه و چادرهائی که از این چهارچوبها ساخته می شوند است. این کلمه ترکی به صورت خرگاه به زبان فارسی وارد شده است).بای بک

3. در زبان ترکی پسوند-کلمه ای ترکی (اورال آلتائی) به شکل قانqan که دلالت بر جای و مکان دارد موجود است. این پسوند-کلمه و مشتقات آن (کانkan ، گانgan ، جانcan ، وانvan ، غان?an ، انan ، ...) به حد وفور در ترکیب نامهای اماکن جغرافیائی سراسر آزربایجان و ایران و مناطقی که روزگاری تحت حاکمیت ترکان بوده بکار رفته است. یکی از فرمهای این پسوند، به شکل قاناqana و -خانا است. هرچند نام شهر "خانا" از این پسوند مشتق نشده است، اما بسیاری از دیگر اماکن جغرافیائی آزربایجان و مناطق پیرامونی آن، دارای پسوند -خانای مذکور در نام مرکب خود می باشند.

4. در زبانهای سامی به ریشه ای مشابه قانا برخورد می شود. از آن جمله است کلمه "کانو" در زبان آکادی، "کانا" در زبان عبری و "کانیا" در زبان آرامی به معنای "نی". کلمه "قنات" و مشتقات آن در زبان عربی (مانند مقنی) نیز گرفته شده از همین کلمه سامی است. (معادل قنات عربی در زبان ترکی آستارخAstarx =آستAst +آرخArx و در فارسی کاریز است). برخی، واژه کانا و کانال-کانالیس لاتینی را نیز مشتق از همین کلمه سامی دانسته اند. هرچند به نظر نمی رسد که نام شهر خانا در ارتباط با این ریشه سامی بوده باشد، اما بین کارکرد قنات و معانی خانای ترکی-آلتائی (تل خاک، پشته و دیوار) ارتباطی جالب توجه موجود است: "از مهمترین مشکلات در هنگام حفر قنات، مواجه شدن با زمین های ریزشی و ماسه ای و سست است که مبارزه با ان از جمله با کول بست کردن دیواره ها می باشد. برخورد به دیواره هائی از سنگ های بزرگ در هنگام حفر قنات نیز از دیگر مشکلات است. قنات پس از حفاری، همواره نیاز به مراقبت، و لایروبی و تعمیر دارد، ریزش دیواره ها و سقف دیواره ها و دهلیز، جلوی جریان طبیعی آب را می گیرد و با انباشته شدن این مواد در دهلیز، دیواره ی چاه ها خیس خورده و ریزش را تشدید می کند. در مواردی که ریزش زیاد باشد مجرا بسته شده و آب از چاه ها بالا می آید و این امر سبب ریزش چندین پشته می گردد که در چنین شرایطی خسارت فوق العاده ای به قنات وارد می آید".

5.برخی منابع نام شهر "خانا" را بر گرفته شده از کلمه "خانXan " ترکی به معنی ارباب دانسته اند. در واقع نیز یکی از قدیمیترین فرمهای کلمه "خان" در ترکی باستان، "قانا-خانا" است. چنانچه خانا-قانا در میان ترکان بولقار، در القابی چون "خانا سو بیگی"، "خانا بویلا قولوب" (نک. بیله سوار)، ... به معنی عالیرتبه ترین خانها است.

6. عده ای مکانی در آزربایجان ذکر شده در متون تاریخی به شکل "خان خاصبک" را مطابق با خانای امروزی دانسته اند. ظاهرا نام این مکان برگرفته شده از اسم امیری ترک بنام "خان خاصبک" است: "مکانی که یاقوت حموی (ج 1، ص 626) در قرن هفتم آن را شهری از آزربایجان به نام «خان خاصبک» در کنار بَسْوَی ضبط کرده، می تواند اشاره به خانه (پیرانشهر امروزی) باشد". در این نام، "خان" همان کلمه ترکی ذکر شده در بند 5 و "خاصبک" به معنی شخص نیک و درستکار است. در تاریخ ترک و آزربایجان شخصیتهای چندی با نام خاصبک وجود داشته اند. یکی از اینها، نصرت الدین ارسلان آبه (آبا) خاصبک پسر آق سنقر (1174-1135)، از سرشناسان سلاله ترکی-آزربایجانی احمد یلیان (آغ سونقوریان) و از مشهورترین چهرههای این خاندان است که بیش از چهل سال فرمانروایی کرده است. دیگری امیر اسفهسالار فخرالدین اینانج بلکا (بیلگه) خاصبک است که انوری قصیده ای در مدح وی سروده است:( شیر چرخ از بیم شیر رایتت افغان‌کنان      کالامان ای فخر دین اینانج بلکا خاصبک)

7.بعضی معتقدند نام شهر خانای ، کلمه ای با منشا ترکی-آلتائی است. سبب این نامگذاری، بافت معماری شهر مرکب از ساختمانهای گلی و خشتی، ردیفکاریهای منظم خانه های گلی و یا بوته های چای در تپه ماهورهای آن و وجود دیواره ای کوهستانی در غرب آن است

8.نام جدید رسمی و دولتی خانا، پیرانشهر است که به زبان کردی آن را پیرانشار تلفظ می‌کنند. ، آن اخذ شده از نام "پیران پسر ویسه"، پهلوان مشهور تورانی و سپه‌سالار و سرلشکر افراسیاب (آلپ ار تونا) در شاهنامه دانسته اند. حال آنکه اولا نام فارسی پیرانشهر نامی جدید و جعلی است و ثانیا خود نام پیران در شاهنامه فردوسی نیز ایرانی نیست. پیران شاهنامه، مانند نام بسیاری از تورانیان این اثر، فرم ایرانی شده نام اصلی ترکی دیگری (بئره ن= جوانمرد؟) است: "پیران در شاهنامه فردوسی نام یکی از قهرمانان افراسیاب پادشاه مشهور توران است. در جنگهائی که بر اثر قتل سیاوش میان ایران و توران بوقوع پیوست، عساکر توران بفرمان پیران دلاوریها کردند. او با بزرگان طریق ادب و احترام می سپرد، هر جا گرهی در کار آنان می افتد بسرانگشت تدبیر می گشاید و هر گاه مشکلی رخ میدهد از دل و جان در مقام چاره جوئی است. در هر مقامی که هست و در هر امری که پای در میان دارد، استوار و پابرجا و دور از دودلی است. داستان وی در عداد غم انگیزترین داستانهای شاهنامه فردوسی است. با اینکه پیران از تورانیان است، شخصیتی تماماً منفی نیست و در طول شاهنامه کارهای نیک زیادی از وی سر می‌زند".

9.  پیران شهر : اشاره به به طایفه کرد پیران در این منطقه دارد

نتیجه:

برخی این نام را برگرفته از خان یا ارباب و گروهی دیگر آنرا به معنای کاروانسرا به دلیل وجود چشمه ها و کاروانسرا و نزدیکی به مرز می دانند.برخی دیگرنام جایگزین نام پیرانشهر را اخذ شده از پیران پسرویسه می دانند . پیران در شاهنامه نام پهلوان معروف و سپه سالار افراسیاب است . وی در پایان جنگ دوازده رخ به دست گودرز به قتل می رسد . با اینکه پیران از تورانیان است اما شخصیتی منفی ندارد و در طول شاهنامه کارهای نیک زیادی از وی سر می زند. عده ای نام شهر خانا را محرف کلمه فارسی "خانه" (فرم قدیمی آن خانک)، گروهی دیگر نیز آنرا به دلیل نزدیکی به مرز بر گرفته شده از کلمه "خان" فارسی به معنای کاروانسرا دانسته اند.ظاهرا مکانی که یاقوت حموی بنام خان خاصبک در کنار به صور ضبط کرده می تواند اشاره به خانه باشد. در قبرستان قدیمی پیرانشهر بر سر خیابان منتهی به دانشگاه پیام نور مقبراه ای موجود است که اهالی محل آن را خاص بیگ می نامند و به اصحابه خاص بیگ مشهور است و با توجه به اینکه خان در کردی به محل نگهداری اسب  می باشد و با توجه به قرار گرفتن خانا در مسیر جاده ابریشم کار وانسرا متعلق به خاص بیگ بود ه و به همین دلیل قصبه و یا آبادی مجاور  به خان خاص بیگ یا کاروانسرای خاص بیگ  نزد مسافرین و بازرگانان مشهور شده است  ، مقبره این مرحوم هم اکنون موجود مورد احترام اهالی محلی می باشد .ریشه لغوی این شهر از هر زبانی آمده باشد شهری کرد نشین بوده و اکثریت قاطع ساکنان آن کرد و از عشایر مگور، مامش، . پیران می باشد .

نوشته شده توسط محمد فاضل شوکتی  1383/04/27

         منابع :

  • فتوح سواد العراق (نخستین تاریخ فتوحات اسلام در کردستان )
  • جغرافیای غرب ایران ژاگ دومرگان
  • فرهنگ هه نبانه بورینه ماموستا هه ژار مکریانی
  • کتاب تاریخ و جغرافیای بانه نوشته محمد رئوف توکلی
  • ابوالقاسمی م. ریشه‌شناسی (اتیمولوژی). تهران. ققنوس. چاپ‌چهارم. 1389. ص 11
  • ابوالقاسمی م. ریشه‌شناسی. تهران:ققنوس. 1389. ص57
  • لغتنامه دهخدا، اشتقاق
  • ابوالقاسمی م. ریشه‌شناسی (اتیمولوژی). تهران. ققنوس. چاپ‌چهارم. 1389. ص11
  • ابراهیم اسکندری نیا، ساختار سازمان ایلات و شیوة معیشت عشایر آذربایجان غربی ، ارومیه 1366ش
  • وجه تسمیة شهرهای ایران ، ج 1، تهران 1375ش ؛ عباس جعفری
  • سرزمین زردشت ( رضائیه ): اوضاع طبیعی ، سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی ، اجتماعی ، تاریخی ، تهران 1348ش
  • تاریخ ماد، ایگورمیخائیلوویچ دیاکونوف ،ترجمة کریم کشاورز، تهران 1357ش
  • حسینعلی رزم آرا، فرهنگ جغرافیائی ایران ( آبادیها )، ج 4:
  • سعید عبدی ، «میژووی پیرانشار ] تاریخ پیرانشهر
  • سروه ، سال 11، ش 113ـ114 (آذر و دی 1374)
  • بهمن کریمی ، راههای باستانی و پایتختهای قدیمی غرب ایران ،
  • یاقوت حموی ، معجم البلدان ، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ 1866ـ1873، چاپ افست تهران 1965.
  • کرد، تاریخ، زبان و فرهنگ، ولادیمیر مینورسکی، ترجمه: محمدرئوف یوسفی نژاد، تهران، نشر سهیل، 1378ش.
  • وبلاگ قاراقاشقا به مدیریت : تایمازاورمولو (طاهر محامی ) نویسنده ، روزنامه نگار و فعال حقوق بشر که از طرف گزارشگران بدون مرز رسما تایید شده و اکنون در منطقه واشنگتن دی سی زندگی می کند.
  • خانا (پیرانشهر)، ریشه شناسی و وجه تسمیه آن - مهران بهاری
  • سید حسن تقی زاده ، تاریخ انقلاب ایران بخش اختلافات ایران وعثمانی, مجله یغما ، ص 52
  • سایت رسمی پرتال آذربایجان غربی
  • بنیاد دائرةالمعارف اسلامی Encyclopaedia Islamica Foundation.
  • دانره المعارف بزرگ اسلامی - پیرانشهر
  • نوشته های آقای سعید عبدی
  • مقاله نادر کریمیان سردشتی
  • منایع انترنتی
  • کتب تاریخی
  • برداشت های شخصی

 

 



برچسب‌ها: محمد فاضل شوکتیپیرانشهروجه تسمیه پیرانشهر

تاریخ : شنبه 93/4/28 | 3:35 عصر | نویسنده : محمد فاضل شوکتی | نظر

 پژوهشی پیرامون وجه تسمیه شهر سردشت:

به قلم : محمد فاضل شوکتی

 

 

انسان در پیرامون خود، با اسامی اشخاص، مکان ها، حیوانات، نباتات، اشیا و غیره سروکار دارد که علت نامگذاری (وجه تسمیه) بسیاری از این اسم ها بر او پوشیده است. یکی از مسایلی که ذهن کنجکاو بشر را به خود مشغول کرده است، یافتن ارتباط حقیقی بین اسم و مسمی است. وجه تسمیه در متون ادبی و به ویژه متون عرفانی، کاربرد فراوانی دارد. از آنجا که شاعران و نویسندگان عارف مسلک با دیدگاه متفاوت از دیگران به پیرامون خود می نگرند، خلاقیت و هنرآفرینی آنان در استفاده از وجه تسمیه اسامی هم بی نظیر است. مسلم است که شناخت اشکال گوناگون وجه تسمیه، کمک شایانی به درک حقایق تاریخی  خواهد کرد؛ به همین منظور، این مقاله و بطور اخص در  مورد واژه سردشت  پرداخته  است.تاریخ نویسان و محققین  چگونه با استفاده از ابزار وجه تسمیه که برخی جنبه افسانه و خرافه نیز دارد، برای بیان کشف نهفته های گذشتگان  سود جسته اند؟

ریشه‌شناسی (به انگلیسی: Etymology) یا علم اشتقاق: علم مطالعه? تاریخی واژه‌ها می‌باشد. مسائلی مانند اینکه چه موقع وارد زبانی شده‌اند، از چه منبعی وارد شده‌اند و اینکه در طول زمان چه تغییری در ساختار (فرم) و معنای آنها ایجاد شده‌است، در این حیطه بررسی می‌گردد.

واژه‌شناسی

ریشه‌شناسی را در زبان فرانسوی «اتیمولوژی» می‌گویند. اتیمولوژی واژه‌ای است یونانی که از راه زبان لاتین به زبان فرانسوی راه یافته‌است. در یونانی باستان اتیمولوژی به معنی «شناخت اتیمون (Etymon)» و اتیمون به معنی «معنی حقیقی واژه» بوده‌است.در زبان تازی فقه الغه نامیده می شود[ابوالقاسمی م. ریشه‌شناسی (اتیمولوژی). تهران. ققنوس. چاپ‌چهارم. 1389. ص 11] احمد فردید از معادل «علم الاسماء» برای آن استفاده کرده‌است.

تاریخچه

علمای قدیم در نوشته‌های خود گاهی با ذکر «وجه تسمیه» و «وجه اشتقاق» به شرح واژه‌ها می‌پرداختند. مقصود علمای قدیم از وجه تسمیه و وجه اشتقاق ریشه‌شناسی بوده است.[ ابوالقاسمی م. ریشه‌شناسی. تهران:ققنوس. 1389. ص57] در لغتنامه دهخدا به نقل از تعریفات جرجانی آمده: «بیرون آوردن کلمه ای از کلمه  دیگر بشرط آنکه در معنی و ترکیب با هم مناسب و در صیغه مغایر باشند.»[ لغتنامه دهخدا، اشتقاق] با این تعریف اشتقاق معادل «Derivation» می‌شود و یکی از انواع واژه‌سازی خواهد بود که خود یکی از سازوکارهای مورد مطالعه تئوری ریشه‌شناختی است.

در سردشت فعلی در قسمت شمال غربی ، شهر قدیمی نیِزه رو ( Nezaroo ) قرار داشته است که به فاصله یک کیلومتری در کنار چشمه ای بنیان شده بود و در باب وجه تسمیه آن داستان را هم نقل می کنند .

اینکه از چه زمانی نام سردشت بکار گرفته شده به درستی معلوم نیست و آیا قبل از نام نیزه رو ، سردشت بکار گرفته می شد یا بعد از متداول گشت نیاز به تحقیقات بسیار عمیقی دارد ، در کتاب فتوح سواد العراق هم نامی از سردشت برده نشده در حالیکه از شهرباری در نزدیکی آن ذکری به میان آمده است . آنچه یقین است اینکه واژه سردشت در متون تاریخی و جغرافیای بعد از اسلام تا دوره متأخر یعنی از دوره صفویان به بعد ثبت و ضبط نشده و حتی در کتاب نزهة القلوب حمدالله مستوفی هم نیامده است . در متون جغرافیایی قرن سوم و چهارم و پنجم بویژه مسالک و ممالک از سلَق زیاد  سخن رفته که به احتمال بسیار قوی با منطقه سردشت است ، و اینکه سلَق چرا با سردشت منطبق است و بعد از زبان شناسی هم قابل مطالعه است زیرا محل تلاقی سه راه مهم تجاری و کاروانرو بوده است و که شهرزور و مراغه و دینور را به قول صاحبان مسالک و ممالک به هم متصل می نمود و راههای این سه مرکز عمده از طریق سلَق به هم متصل می شد که موقعیت منطقه سردشت دقیقاً در وسط آنها قرار گرفته است و در زبان عربی هم سلَق می تواند سه لک      ( سه شاخه ) کردی باشد که همان معنی سه راه را القاء می کند . علاوه بر آن ابودُلف در سفرنامه اش (ص 54) پس از گزارشی از کردهای هذبانی ، می نویسد : « و دهات آنجا را تا حدود «سلَق» و «دینور» و توابع «شهروز» وسعت دادند »  پس مینورسکی در تعلیقات خود  در باب  محل  سلَق می گوید : « توسعه نفوذ هذبانی ها تا بالای سلق  (Salaq) و شهرزور و دینور صحیح به نظر میرسد. سلق بخشی است که خصوصاً در حوادث قرن سوم هجری ( نهم میلادی ) از آن ذکر شده است . یکی از دو سلق که متعلق به  « احمد به روح العودی » بوده با بخش « لاجان » امروز واقع در غرب ساوجبلاغ مطابقت دارد و رشته کوههای مرزی ( گردنه « زنوی شیخ » ) آنرا از « سلق غربی » متعلق به « بنی الحسن الحمدانی » جدا می سازد . این بخش با بخش کنونی « رواندوز » تطبیق می کند .   ( سفرنامه ابودلف ، ص 115 ). می بینیم که مینورسکی آن را دو منطقه بسیار نزدیک به سردشت منطبق می داند . و نیز ابن خرداد در کتاب المسالک و الممالک ( ص 97 ) مینویسد : از روستاهای ناحیه آذربایجان است . و اما درباره اشتقاق سردشت و استعمال این کلمه تحقیق ممتعی را بایسته است .

 

1. (زرتشت) : بنا به اتفاق آراء زادگاه زرتشت پیامبر ایرانی غرب ایران است، و باستان شناسان قراین بسیاری از آئین زرتشتی در منطقه سردشت پیدا نموده اند، که مبین صحت این ادعا است . ضمن اینکه نامهای فراوانی از جمله روستا "هرمزآ باد" و.... لذا می توان سردشت را بدلیل اینکه زادگاه زرتشت است ،"زرتشت" که به مرور زمان به سردشت تغیر یافته است دانست.

مردم کردستان، سردشت را زادگاه زرتشت پیامبر ایرانی دانسته ( پنداشته) و آن را گرامی می دارند. و از آنجا که این نام را در زبان کردی "زرتشت" "زرادشتر" می خوانند، عقیده دارند که سردشت از نام "زرتشت" گرفته شده که بعد از حمله ی اعراب به ایران به " سردشت" تغییر نام پیدا کرده است. لازم به ذکر است در روستای (لیلانه) از توابع ربط سردشت و در منطقه(گورک) آثار به جای مانده از آتشکده های بزرگ موجود است و و واژه ی (گورک) یا(گبرک) همان (گبر) به معنای زرتشتی و مجوسی در کتاب های لغت در فرهنگ های فارسی آمده است که می تواند دلیلی بر این مدعا باشد.

زردتشت در نیمه ی اول قرن ششم قبل از میلاد پیام خود را ابلاغ کرد که بعدها در کردستان این پیام تحت عنوان آیین زرتشتی مشهور گردید . معروف این است که زرتشت در جنوب شرقی کردستان و در اطراف دریاچه ارومیه به دنیا آمده است که بعدها به خراسان رفته است . کتاب مقدس زردتشت «اوستا » نام دارد که به زبان « مدی » زبان باستانی کردی نوشته شده است . مردم کردستان سردشت را زادگاه زردتشت پیغمبر ایرانی می دانند. هنوز هم در بعضی از روستاهای دور و بر سردشت جای آتشکده های قدیمی به چشم می خورد. مانند روستای ولیو ، لیلانه ، گرور و هرمزآباد (هرمزد آباد کرد).

 

2. (زیر دشت" یا "زردشت) یکی از گمانه زنی های دیگردر مورد وجه تسمیه سردشت، این است که سردشت معرب واژه "زیر دشت" یا "زردشت" به معنی دشتی که مانند زر حاصل خیز است (زیر+ دشت) یا (زر+دشت) . با توجه به سرچشمه آب اشامیدنی بزرگ شهر و زمین های حاصلخیز این حدس نیز محتمل می نماید .

3. (سارد + د ه شت ) یا (سرد + دشت) : به معنای دشتی که سرد است ، دشت سرد که با توجه به زمستانهای سخت و هوای سرد دشت زاب که دارای هوای معتدل و منطقه گرمسیر آلان که نسبت به سردشت از هوای گرمتر برخوردار است ای وجه تسمیه نیز محتمل می نماید

4. (سه ر+ ده شت ) یا ( َسر+ دشت ) : به معنای بالای دشت یا دشت بالا دست

بعضی دیگر معتقدند واژه ی سردشت از دو قسمت "سر" به معنی "اول" و "ابتدا" و "دشت" به معنی"زمین پهناور" ، "هموار"، " جلگه"، ... و سردشت به معنی "ابتدا" یا " آغاز" دشت است. به بیان دیگر به معنی دشتی است که تا رودخانه زاب ادامه دارد.

5. (سارو + ده شت) : سارو یا سارو بیر

سرداری از بانه در جنگ چالدران

هرگاه تاریخ ایران را ورق بزنیم می بینیم که کرد همواره در دفاع از ایران و حفظ مرزهایش چون دژی پولادین بلاگردان ایران بوده و در لشکر کشی ها و کشور گشائی های ایرانیان در کنار دیگر رزم آوران ایران جنگیده و جانبازی نموده است.

نمونه اش جانبازی کردهای تبعیدی به خراسان در برابر روس ها و ازبکها می باشد.در جنگ سربازان ایرانی در گرجستان زمان صفویه و نیز در پیکار سپاهیان نادر در هندوستان و فتح هرات در زمان آقا محمد خان قاجار جنگجویان کرد حضور داشته اند.

در سال 920 هجری قمری برابر با 1514 میلادی کردها در یازی به سپاهیان ایران در عهد فرمانروایی شاه اسماعیل صفوی علیه سپاهیان ترک عثمانی جان فشانی کرده و تلفات سنگینی بر آنها وارد ساخته اند.

در کتاب شاه جنگ ایرانیان از دلاوری قهرمانی از بانه سخن می رود که نمونه جوانمردی و پایمردی به شمار رفته است.

وی سارو بیره نام داشته و از خاک بانه برخاسته است.در کتاب شاه جنگ ایرانیان به عنوان "شیر مردی از کردستان" معرفی شده و جزء افسران و فرماندهان برجسته ایران در آن جنگ به شمار رفته است. به سبب اینکه در تیراندازی شمخال( نوعی سلاح آتشین) بسیار ماهر بوده او را قورچی نامیده اند، وی از کودکی به تیراندازی و شکار پرداخته و از گوشت شکار، دوستان و بینوایان را بهره مند ساخته است.در بالا رفتن از سخره ها و راهپیمائیها همواره از دیگران پیشی می گرفت.در زمان او جنگل بانه بسیار انبوه بود در میان آن جنگل جز بز و گوسفند کوهی ، پلنگ هم یافت می شد.

او از پوست پلنگ لباس تهیه می کرد.آنهایی که از شهرهای اطراف بانه به بانه می آمدند او را شناخته و لقب "پلنگینه پوش" را به او داده اند.

گوشت های شکار سارو چندان فراوان بود که برای جلوگیری از فاسد شدن آنها، دکان قصابی باز کرد تا گوشتها را در آن بفروشد.

سارو قیافه برازنده ای داشته و گاهی او را سهراب پسر رستم می نامیده اند.او با شیوه جوانمردیش مورد اعتماد بوده و در حل و فصل اختلاف میان مردم نقش سازنده ای را بازی می کرده است.

شاه اسماعیل در آغاز سلطنت سفری به کردستان کرده و از بانه عبور نموده است.در آنجا وصف سارو را شنیده و او را به حضور طلبیده و گفته است: آیا موافق هستی در قشون من کار کنی؟ سارو گفته :من با همکارانم از راه شکار زندگی می کنیم و نیازی به خدمت تو نداریم.شاه اسماعیل پس از گفتگویی طولانی با سارو او را راضی کرده تا به همراه دوستانش در ارتش ایران وارد شود.شاه اسماعیل در چند جنگ سارو بیره و همکارانش را به کار گرفته و دریافته که مردانی دلیر هستند.در میان سربازان تحت فرمان سارو سربازانی از عشایر کاکاوند،سگوند و اسباوند هم دیده شده اند.سارو گرزی در دست داشته که وزنه ای از سرب به قدر یک من و نیم بر آن نصب کرده و با سپر، خود را از قسمتی از حملات دشمن حفظ کرده است.چماقهای وحشت آور سربازان زیر فرمان سارو که از درختان مغز دار مثل بلوط و چوب گردو می ساختند در سنگینی کمتر از گرز او نبود.

 سارو و سربازانش فنون جنگی را به اندازه سربازان "اویچ اوقلان" عثمانی نمی دانستند ولی تهور فوق العاده و استقامت جسمی آنها جبران آن قسمت را می کرد.سارو هر قدر جلو می رفت از شمار سربازان کاسته می شد.تیراندازان عثمانی که کمان فنری داشتند دائم به طرف سربازان ایرانی تیراندازی می کردند.یک تیر کوتا از فنری جستن کرد و بر صورت سارو نشست و گونه او را سوراخ کرد. سارو مثل اینکه خاری را از صورت دور نماید دست برد و آن تیر را از صورت کند و به دور انداخت و بعد نعره ای برآورد و گرز خوفناک خود را بر فرق یک سرباز" اویچ اوقلان" زد و سرباز عثمانی بدون ناله بر زمین افتاد و برنخاست.

شاه اسماعیل در حالی که قلب ارتش خود را می نگریست جنگاوران را مورد تحسین قرار می داد.تیر دیگری بر صورت سارو نشست اما از جانبازیش است.

یک گلوله توپ از نوع گلوله های مضاعف از راه رسید و به دست سارو اصابت کرد و دست راست او را قطع کرد .در حالیکه خون از دستش فواره می زد به سوی توپچی ها حمله می برد و آنها را فراری می داد.

آنهایی که فرار اختیار کرده بودند از دور به جانب آن مرد دلیر تیراندازی می کردند و آنقدر خون از بدن قهرمان کرد رفت که از پا در آمد.

سلطان سلیم پادشاه عثمانی نیز مردی سلحشور بود و می توانست به ارزش مردان جنگی پی ببرد و بعد از اینکه سارو افتاد ، دریافت که ممکن است سرش را از تنش جدا نمایند. دلیری آن مرد طوری در پادشاه عثمانی موثر گردید که یک سوار را فرستاد و به فرمانده توپخانه امر کرد که از بریدن سر سارو خودداری نماید( 2 رجب 920 هجری قمری)سه تن از سرداران برجسته قلب جبهه ایران که اصلان و امیر عبدالباقی و سارو بودند کشته شدند و حسن بیگ الله زنده ماند.

 شاه اسماعیل متوجه شد که برای نجات آن قسمت از سرداران که زنده مانده اند چاره ای جز عقب نشینی نیست.

 متاسفانه سلسله صفویه، افشاریه، قاجاریه و در پایان پهلوی جواب فداکاری های مردم کردستان را همواره با کشتار و تبعید و زندان و خانه خرابی داده اند.

 برگرفته از کتاب تاریخ و جغرافیای بانه نوشته محمد رئوف توکلی

 

6. سه رو + ده شت) : سرو (درخت سرو + دشت )

7. البته پس از شهر باستانی موساسیر در منطقه ربط گزینه و گمانه زنی های متعدد دیگری مطر ح می شود که نیاز به تحقیقات بیشتری در این زمینه می رود . و زمان و مطالعه  بشتری را می طلبد، که امیدوارم پژوهشگران در این زمینه کوتاهی ننمایند.

 

نوشته شده توسط محمد فاضل شوکتی ،17/04/1392

منایع :

فتوح سواد العراق (نخستین تاریخ فتوحات اسلام در کردستان )
جغرافیای غرب ایران ژاگ دومرگان
فرهنگ هه نبانه بورینه ماموستا هه ژار مکریانی
کتاب تاریخ و جغرافیای بانه نوشته محمد رئوف توکلی
ابوالقاسمی م. ریشه‌شناسی (اتیمولوژی). تهران. ققنوس. چاپ‌چهارم. 1389. ص 11
ابوالقاسمی م. ریشه‌شناسی. تهران:ققنوس. 1389. ص57
لغتنامه دهخدا، اشتقاق
ابوالقاسمی م. ریشه‌شناسی (اتیمولوژی). تهران. ققنوس. چاپ‌چهارم. 1389. ص11
ابراهیم اسکندری نیا، ساختار سازمان ایلات و شیوة معیشت عشایر آذربایجان غربی ، ارومیه 1366ش
وجه تسمیة شهرهای ایران ، ج 1، تهران 1375ش ؛ عباس جعفری
سرزمین زردشت ( رضائیه ): اوضاع طبیعی ، سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی ، اجتماعی ، تاریخی ، تهران 1348ش
ایگور میخائیلوویچ دیاکونوف ، تاریخ ماد، ترجمة کریم کشاورز، تهران 1357ش
 حسینعلی رزم آرا، فرهنگ جغرافیائی ایران ( آبادیها )، ج 4:
سعید عبدی ، «میژووی پیرانشار ] تاریخ پیرانشهر
سروه ، سال 11، ش 113ـ114 (آذر و دی 1374)
بهمن کریمی ، راههای باستانی و پایتختهای قدیمی غرب ایران ،
یاقوت حموی ، معجم البلدان ، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ 1866ـ1873، چاپ افست تهران 1965.
کرد، تاریخ، زبان و فرهنگ، ولادیمیر مینورسکی، ترجمه: محمدرئوف یوسفی نژاد، تهران، نشر سهیل، 1378ش.

  



برچسب‌ها: محمد فاضل شوکتیپژوهشگرسردشتپیرانشهر

تاریخ : یکشنبه 93/2/28 | 6:44 عصر | نویسنده : محمد فاضل شوکتی | نظر